روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

هر سال، روز شهادت امام رضا(ع)، بهبهان رنگ و بوی دیگری می‌گیرد. دل‌های داغدار با پای پیاده راهی قدمگاه می‌شوند تا عرض ارادتی کنند به غریب‌الغربا. برای من، عکاسی از این مراسم فقط ثبت تصویر نیست؛ روایتی است از عشق مردم، اشک‌هایشان، نذرهایشان و دل‌های جامانده‌ای که به امام رضا(ع) گره خورده است.

به گزارش پایگاه خبری عصر مطالبه بهبهان: یاداشت زیر روایتی از اجتماع پیاده روی مردم بهبهان در روز شهادت امام رضا(ع) تا قدمگاه این امام رئوف واقع در شهر بهبهان است.

مقدمه:

هر سال در روز شهادت امام رضا(ع)، بهبهان رنگ و بویی دیگر می‌گیرد. جاده‌ای که از دل شهر به سمت قدمگاه می‌رود، پر می‌شود از عاشقان و دلدادگانی که با پای پیاده، دلی سوخته و اشکی بر گونه، رهسپار جایگاهی می‌شوند که به قدم‌های غریب‌الغربا متبرک است. برای منِ عکاس، حضور در این آیین تنها یک ثبت تصویری نیست؛ روایت عاشقانه‌ای است که در قاب دوربینم جا نمی‌گیرد و در جانم حک می‌شود.

قدمگاه امام رضا(ع)؛ یادگار حضور خورشید هشتم در دیار ارجان

DSC 3707 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

بهبهان یا همان ارجان کهن، دیاری است ریشه‌دار در تاریخ ایران‌زمین؛ شهری که پیشینه‌اش به هزاره دوم پیش از میلاد بازمی‌گردد و دروازه‌ای به تمدن جنوب‌غرب ایران محسوب می‌شود. در روایت‌های تاریخی آمده است که امام رضا(ع) در سال ۲۰۱ هجری قمری، هنگام هجرت از مدینه به مرو، از این دیار گذر کردند. در روستای بکان ارجان، آن حضرت توقفی داشتند و در مسجدی نماز گزاردند. از آن روز، آن مسجد «مسجد امام رضا(ع)» نام گرفت و به محلی برای توسل مردم تبدیل شد.

از برکات حضور امام رضا(ع) در ارجان، داستان رویش گل نرگس است؛ گل معطری که بیش از هزار سال است در دشت‌های بهبهان می‌روید و به نمادی از این دیار بدل شده. هنوز هم در زمستان، نرگس‌زارهای بهبهان یادآور آن حضور قدسی است؛ عطری که گویی هر سال پیوند مردم را با امام مهربانی‌ها تازه می‌کند.

شب‌های قدمگاه؛ شور زائران در تاریکی جاده

DSC 7106 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

هر سال پس از بازگشت از پیاده‌روی اربعین، تمام وجودم متوجه مراسم قدمگاه می‌شود. شب قبل از روز شهادت، آرام و قرار نداشتم. دوربینم را برداشتم و راهی جاده ولایت شدم. تاریکی شب اما روشن بود از شوق دل‌ها؛ جوانانی را دیدم که آتشی افروخته بودند، دسته‌ای از نوحه‌ها پخش می‌کردند و کاروان‌های کوچک پیاده با ذکر «یا رضا» از میان جاده می‌گذشتند. موکب‌ها یکی‌یکی در حال آماده‌سازی بودند؛ برخی آتش روشن کرده بودند، بعضی سفره‌های نذری را می‌چیدند.

صدای یکی از جوانان در دل شب تکرار می‌شد:
«تا قدمگاه آمدیم پای پیاده…»
این صدا، مثل ضربان قلب جاده، در جانم نشست.

روز شهادت؛ روایت‌هایی از جاده ولایت

DSC 0560 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

صبح روز شهادت، از ابتدای مسیر، سیل جمعیت به راه افتاد. پیر و جوان، زن و مرد، همه با پای پیاده و دلی پر از ارادت راهی قدمگاه شدند. در میان این جمعیت، چهره‌ها و قصه‌هایی دیدم که هیچ‌گاه از ذهنم پاک نمی‌شود.

زوج جوان:

IMG ۲۰۲۵۰۸۲۲ ۱۳۵۵۰۳۲۶۵ 1 روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان
در میانه مسیر، با زوجی جوان هم‌قدم شدم که کودکی در آغوش داشتند. وقتی نزدیک شدم، مادر با لبخند گفت: اسمش رو رضا گذاشتیم. نذر کرده بودیم اولین بار که روز شهادت امام رضا(ع) شد، بچه‌مون رو به قدمگاه بیاریم. مشهد نشد برویم؛ گفتیم حداقل اینجا، در قدمگاه آقا، عرض ادب کنیم. نگاهشان پر از اشک و شوق بود. آن کودک کوچک، آرام در آغوش مادر خوابیده بود، بی‌خبر از اینکه نام و حضورش چه نذری را ادا کرده.

پیرزن ویلچری:

DSC 0583 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان
کمی جلوتر، جمعیتی گرد زنی سالخورده بر ویلچر جمع شده بودند. دستانی لرزان داشت و مدام زیر لب می‌گفت: یا امام رضا! بطلب که زائر حرمت بشوم.» دخترش که ویلچر را می‌راند، گفت: مادرم همیشه آرزو داشت یک‌بار پابوس امام رضا(ع) برود، اما بیماری و کهولت سن اجازه نداده. امسال گفت: اگر مشهد نشد، بگذارید دست‌کم مرا به قدمگاه ببرید. اشک بی‌اختیار از چشمان اطرافیانش سرازیر می‌شد؛ و من آن لحظه دانستم که گاهی همین قدمگاه، برای عاشقان، به وسعت مشهد است.

نوجوان جامانده از کربلا:

DSC 4320 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان
اندکی بعد، پسر نوجوانی علم به دست در مسیر پیاده روی در حال حرکت بود، از او پرسیدم چرا آمده گفت: امسال نتونستم برای اربعین برم کربلا. خیلی دلم شکست. اومدم اینجا، تا شاید امام رضا دستم رو بگیره و سال بعد زائر کربلا و مشهد بشم.» در چشم‌هایش برق امیدی بود که وصف‌ناشدنی بود؛ شوقی کودکانه اما عمیق که مرا به یاد جاماندگان اربعین انداخت.

قدمگاه، تداعی اربعین

 

DSC 4393 1 روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

همینطور که مشغول عکاسی از لحظات ناب پیاده‌روی بودم، صحنه‌ای دیدم که باورش برایم سخت بود؛ گمان کردم رؤیاست. گاری کوچک و دوطبقه‌ای، شبیه همان چیزی که چند هفته پیش در مسیر پیاده‌روی کربلا دیده بودم. مردی جوان همراه با همسرش و دو فرزند خردسالش، بچه‌ها را در طبقه بالای گاری نشانده بود و در پایین وسایل سفرشان را گذاشته بود؛ پرچم قرمز رنگی با نوشته “لبیک یا حسین” هم بر فراز آن می‌درخشید. جلو رفتم، سلام کردم و با تعجب پرسیدم: مگر شما در پیاده‌روی اربعین نبودید؟ لبخندی زد و گفت: بله، درست دیده‌اید. همان گاری دست‌ساز را برای راحتی بچه‌ها و حمل کوله‌ها ساختم و با خانواده عازم کربلا شدیم. امسال هم توفیق شد دوباره با همین دل و همین گاری بیاییم تا عرض ارادتی به امام رضا(ع) در قدمگاه نورانی ایشان داشته باشیم.

 

این چهار تصویر، تنها گوشه‌ای از دریای عاشقانی بود که آن روز در جاده ولایت جاری شدند.

موکب‌ها؛ میزبانی به سبک رضوی

DSC 4514 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

در مسیر، موکب‌ها با همه توان خدمت‌رسانی می‌کردند. موکب نرگس‌کاران چای زعفرانی پخش می‌کرد؛ عطری که بی‌درنگ مرا به یاد صحن و سرای مشهد انداخت. یکی از خادمان گفت: ما هر سال بیش از هشت هزار شاخه نرگس از بهبهان برای حرم امام رضا(ع) می‌فرستیم. این گل‌ها هدیه دل مردم ماست به آقا.

موکب‌های دیگر هم سفره‌های نذری داشتند: از غذای محلی گرفته تا خرما و نان تازه. لبخند خادمان رضوی، بیش از هر چیز دیگری زائران را سیراب می‌کرد؛ لبخندی که تداعی‌کننده موکب‌های عراقی در ایام اربعین بود.

نماز عشق در جاده ولایت:

DSC 4419 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

با رسیدن ظهر، صحنه‌ای تماشایی شکل گرفت. موکب‌ها مقابل خیمه‌های خود سجاده‌ها را گسترده بودند و صفوف نماز جماعت برپا شد. هزاران نفر یکدل و یک‌صدا قامت بستند. صدای اذان که در جاده ولایت پیچید، لحظه‌ای بود که هیچ دوربین و هیچ قلمی قادر به وصف کاملش نیست. آنجا تنها دل بود که حقیقت را می‌فهمید.

لحظه وصال در قدمگاه:

DSC 7415 1 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

حوالی ظهر به قدمگاه رسیدم. محوطه مسجد پر بود از جمعیت؛ هرکس که می‌رسید، با دلی شکسته سلام می‌داد: السلام علیک یا علی بن موسی‌الرضا(ع).

موکب آستان قدس رضوی غذای تبرکی حرم را بین مردم پخش می‌کرد. وقتی سهمی از آن سفره نصیب من و دوستم شد، انگار خود را در مشهد یافتم.

با غروب خورشید، آرام‌آرام زائران بازمی‌گشتند. اما من ماندم، نشستم روبه‌روی قدمگاه، دوربینم را کنار گذاشتم و نجوا کردم: آقا جان! سال‌هاست مشهد نیامده‌ام… دلتنگت هستم. بطلب که زائرت شوم.

DSC 0318 روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

پایان؛ سلامی از دل ارجان به امام مهربانی‌ها

تا قدمگاه آمدیم پای پیاده
یا رضا گویان به دریایی اراده
شوق دیدار رضا در دل فتاده
عشق مولا را خدا در دل نهاده

السلام علیک یا علی بن موسی‌الرضا(ع)

 

میلاد خراسانی

عکاس و راوی مراسم پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع)

PicsArt 08 12 06.36.49 scaled روایت یک عکاس در آیین پیاده‌روی قدمگاه امام رضا(ع) بهبهان

انتهای پیام/